In the name of God the Beneficent the Merciful

 آيا فردي با نشاط و شاداب هستيد؟» پژوهشگران ایرانی به سراغ مردمان 30 استان کشور رفته‌اند و این سوال را از آنها پرسیدند. طبق این پژوهش، زنجانی‌ها شادترین و یزدی‌ها به عنوان غمگین‌ترین استان کشور انتخاب شدند و  اطلاعات جالب دیگری نیز به همراه دارد. 

اطلاعاتی که به ما می‌گوید مجردها از سطح شادکامی ‌بالاتری برخوردار هستند و درآمد بالاتر موجب شادی بیشتر می‌شود (توضیح واضحات!).  ابتدا به بررسی نتیجه این پژوهش  پرداخته‌ایم و سپس به سراغ دیگر نقاط دنیا رفته‌ایم تا ببینیم معیارهای شاد بودن در کشورهای دیگر چیست و شادترین مردم دنیا کدام هستند. 

ماجرا چیست؟

نتايج يك پژوهش روي 27 هزار و 883 ايراني 18 تا 65 سال در كشور نشان داده است كه بيشتر مردم كشور (39.3 درصد) از شادكامي سطح متوسطي برخوردارند. 35.4 درصد نيز شادكامي خود را كم توصيف كرده‌ و در اين ميان، تنها سه درصد خود را در سطح «بسيار زياد» شادكام مي‌دانند. آنگونه که خبرگزاری ایسنا گزارش داده در اين پژوهش كه از هر استان كشور دست كم 800 نفر بررسي شده‌اند، سطح شادكامي با پرسش: «آيا فردي با نشاط و شاداب هستيد؟» در پنج سطح «بسيار زياد»،‌ «زياد»، «نه زياد، نه كم»،‌ «كم» و «بسيار كم» مورد سنجش قرار گرفت.



شادترین‌ها کدام‌اند؟


يافته‌هاي پژوهش «شادكامي مردم ايران و عوامل موثر بر آن» از ميان 30 استان مورد بررسي، استان زنجان را با 69/3 ميانگين امتياز شادكامي، شادترين استان كشور معرفي كرده است و از يزد با 12/3 ميانگين امتياز شادكامي به عنوان پايين‌ترين سطح شادكامي نام برده است. همچنين استان‌هاي گلستان، بوشهر، هرمزگان و كردستان از ميزان شادكامي بالاتري از خط ميانگين برخوردار بوده‌اند.
يافته‌هاي به دست آمده از اين تحقيق نشان داده است كه افراد مطلقه/بيوه و متاهل از سطح شادكامي كمتري نسبت به افراد مجرد برخوردارند؛ به‌گونه‌اي كه افراد مطلقه / بيوه 1.70 و افراد متاهل 1.11 برابر نسبت به افراد مجرد، سطح شادكامي كمتري دارند. طبق این نظرسنجی افراد داراي سطح تحصيلات بيشتر نسبت به افراد كم‌سوادتر، شادترند و در سطوح تحصيلي پايين‌تر، كاهش شادكامي نمايان‌تر است. همچنين افراد خانه‌دار، شاغل و بيكار نسبت به دانش‌آموزان/ دانشجويان به ترتيب 1.39، 1.32 و 1.40 برابر سطح شادكامي كمتري دارند.



پول بیشتر، شادی بیشتر!

به نظر می‌رسد کم‌کم باید حرف قدیمی‌ها را که می‌گفتند پول خوشبختی و شادی نمی‌آورد را دور بریزیم. نتايج اين تحقيق در ادامه اين موضوع را مورد تاكيد قرار داده است كه افراد در سطوح اقتصادي پايين‌تر در مقايسه با افراد در سطح اقتصادي «خوب/ بسيار خوب» به صورت معناداري، سطح شادكامي كمتري دارند. به‌ گونه‌اي كه افراد در سطوح اقتصادي ارزيابي شده در دسته‌بندي «نه خوب/ نه بد»، «بد» و «بسيار بد» به ترتيب احتمال 1.75، 2.14 و 2.33 برابر نسبت به افراد داراي وضعيت اقتصادي بسيار خوب، وضع شادكامي خود را نامناسب‌تر گزارش كرده‌اند.

طبق پژوهش‌های انجام شده گویا مجردها از سطح شادکامی ‌بالاتری برخوردار هستند و درآمد بالاتر موجب شادی بیشتر می‌شود!

زنجانی پولدار مجرد شادترین ایراني


 عوامل شادی کدام هستند؟

پژوهشگراني كه در اين باره دست به تحقيق زده‌اند از شخصيت، عزت نفس، اعتقادات مذهبي، سرمايه اجتماعي – فعاليت‌هاي اوقات فراغت، ورزش هفتگي، نداشتن سابقه بيماري عصبي، خوش‌بيني به زندگي و بسياري از موارد ديگر به عنوان عوامل مؤثر در پديده شادكامي افراد ياد كرده‌اند. افرادي كه از سطوح «پايين‌تر» سلامت برخوردار بوده‌اند، در مقايسه با افراد داراي سطح سلامت «بسيار خوب» به صورت معناداري شادكامي خود را كمتر ارزيابي كرده‌اند. به گونه‌اي كه افراد در سطوح «خوب»، «نه خوب/ نه بد»، «بد» و «بسيار بد» به ترتيب به احتمال 2.28، 5.18، 7.84 و 7.82 برابر نسبت به افراد داراي سطح «بسيار خوب»، وضعيت شادكامي خود را نامناسب‌تر گزارش كرده‌اند. طبق اين پژوهش، ابتلا به بيماري‌هاي مزمن تاثير چنداني بر ميزان شادكامي ندارد.



 شاد‌ترین کشور‌های جهان کدامند؟

اگر گشتی در فضای مجازی بزنید چند لیست متفاوت با عنوان «شاد‌ترین کشورهای جهان» پیدا می‌کنید. این رتبه‌بندی‌ها هرکدام معیارهای خاص خود را دارند و به طور قطع نمی‌توان گفت کدام یک به واقعیت نزدیک‌تر است. بعضی مثل لیستی که موسسه «گالوپ» منتشر کرده مبنای آن نظر‌سنجی از خود مردم و پرسش در مورد کیفیت زندگی‌شان بوده و بعضی لیست‌ها بر اساس گزارش‌های سازمان ملل متحد یا سازمان‌های بین‌المللی دیگر جمع‌بندی شده‌اند.  یکی از نظر سنجی‌های معتبر در این زمینه از سوی نشریه فوربس منتشر شد. 

این تحقیق را موسسه Custom Research Gfk به صورت آنلاین از 20 کشور با بیش از 10 هزار نفر شرکت‌کننده انجام داده است. در این تحقیق ریودوژانیروی برزیل، سیدنی استرالیا و بارسلوناي اسپانیا به عنوان شاد‌ترین شهرهای جهان انتخاب شده‌اند. دلایلی که در شرح این رتبه‌بندی مطرح شده هم جالب است. ریودوژانیرو به علت کارناوال‌های شادی و طبیعت بکرش، سیدنی به خاطر آب و هوای مطبوع و زندگی شبانه شهر و بارسلونا به علت فرهنگ پرنشاط مردم، شادترین شهرهای دنیا انتخاب شده‌اند. نکته جالب در این لیست حضور دو شهر از آمریکای لاتین و دو شهر از اسپانیاست که می‌توان آن را با فرهنگ شاد و سرخوشانه اسپانیایی مرتبط دانست.



 کدام معیار، کدام شاخص؟

برای تعیین شادترین کشورهای جهان این موسسات و وب‌سایت‌ها چه معیارهایی را لحاظ می‌کنند؟ نگاهی به لیست‌های مشهور نشان می‌دهد موسسات تحقیقاتی شاخص‌هایی مثل درآمدسرانه، امید به زندگی و تراکم جمعیتی را لحاظ کرده‌اند. شما می‌توانید با گوگل کردن به چند آیتم دیگر هم برای اندازه‌گیری میزان رضایتمندی از زندگی برسید: توانمندی اقتصادی، اعتماد به دولت، نرخ بیکاری، سلامت جسمی‌ و روانی. در یک نظر‌سنجی که براساس این معیار‌ها انجام شده مشخص شده دانمارک، سوئیس و اتریش سه رتبه اول را در اختیار دارند. 

کشور برونئی به عنوان شادترین ملت مسلمان در رتبه نهم این رده‌بندی قرار دارد.  می‌گویند نظر‌سنجی که موسسه تحقیقاتی گالوپ انجام داده معتبرترین رده‌بندی در شناسایی شادترین کشورهای جهان است. در این نظر‌سنجی 10 امتیاز برای شرایط و کیفیت زندگی افراد در حال حاضر و پنج سال آینده در نظر گرفته شده. افرادی که به شرایط فعلی خود امتیاز هفت به بالا و برای کیفیت زندگی در آینده امتیاز هشت به بالا داده‌اند، به عنوان کسانی که از رفاه برخوردارند، در نظر گرفته شده‌اند که به معنای دیدگاه مثبت آنها نسبت به شرایط فعلی و آینده زندگی‌شان است. این نظر‌سنجی در 124 کشور جهان صورت گرفته و در صدر این فهرست مردم دانمارک قرار دارند که 72 درصد مردم نسبت به شرایط زندگی و میزان رفاه خود دیدگاه مثبتی دارند. سوئد و کانادا در رتبه‌های بعدی قرار دارند.

(پیست اسکی بابایی زنجان از جمله مکان های تفریحی است که  با استقبال خوب جوانان زنجاني  رو به رو  شده بررسي‌ها نشان مي‌دهد از ميان 30 استان كشور، استان زنجان با 3/69 ميانگين امتياز شادكامي، شادترين استان كشور و يزد با 12/3 ميانگين امتياز شادكامي به عنوان پايين‌ترين سطح شادكامي  شناخته شده است)



این مجردهای شاد



           
پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:, :: 10:45
milad

  دانشمندان با اسکن مغزی افرادی که به 74 نوع صدای مختلف گوش می‌دادند،‌ موفق شدند بد‌ترین و گوش‌خراش‌ترین صداهای جهان را به ترتیب آزار‌دهندگی شان رتبه‌بندی کنند.

 بر اساس این مطالعه صدای کشیده شدن تیغه چاقو بر روی بطری شیشه‌ای بدترین و گوش‌خراش‌ترین صدا برای گوش‌های انسان به شمار می‌رود. در این مطالعه جدید داوطلبان که در زیر اسکنر‌های MRI قرار داشتند و به مجموعه‌ای از 74 صدا گوش می‌دادند، صدای کشیده شدن چنگال بر روی شیشه را دومین صدای آزار‌دهنده انتخاب کردند و در پی آن صدای کشیده شدن گچ بر روی تخته سیاه رتبه سوم را به خود اختصاص داد.

اسکن‌های انجام شده نشان‌ دادند صداهای گوش‌خراش نسبت به صداهای خوشایندی مانند صدای آب، منجر به ایجاد واکنشی شدیدتر در مغز خواهد کرد. با وجود‌ این که صداها در غشای شنوایی مغز پردازش می‌شوند، صداهای ناخوشایند باعث فعال شدن آمیگدالا، منطقه‌ای از مغز که احساسات را پردازش می کنند می‌شود.

زمانی که کسی ناخن‌هایش را بر روی تخته سیاه می‌کشد، یکی دیگز از صداهای گوش‌خراشی که در این رتبه‌بندی قرار گرفته، آمیگدالا مسئولیت غشای شنوایی را به عهده گرفته و منجر به افزایش حساسیت انسان نسبت به صدا خواهد شد.

 محققان با مطالعه بر روی گروهی 13 نفره از داوطلبان دریافتند اصواتی با فرکانس 2000 تا 5000 هرتز، محدوده‌ای که گوش‌های انسان نسبت به آن حساس است، غیر‌قابل تحمل‌ترین صداها به شمار می‌روند. صدای جیغ نیز در این محدوده صوتی قرار می‌گیرد و دانشمندان هنوز درنیافته‌اند که چرا گوش‌های انسان به این محدوده صوتی تا این اندازه حساس است.



           
پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:, :: 10:40
milad

 

 

مگذار مرا دراین هیاهو، آقا
تنها و غریب و سربه زانو آقا

ای کاش ضمانت دلم را بکنی
تکرار قشنگ بچه آهو آقا

 

 

میلاد عالم آل محمد، هشتمین حجت سرمد،
نگین درخشان وطن، السلطان ابا الحسن،
حضرت رضا (علیه السّلام) مبارک باد.

 

 

 

 

امام رضا (ع) :

هرکس در سلام دادن بين فقير و ثروتمند فرق گذارد ، در روز قيامت خداوند را در حالی ملاقات خواهد کرد که بر او خشمگين است.

 

 



           
پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:, :: 10:14
milad

 رویاها و خواب های شبانه از دیرباز مورد توجه بشر بوده و پادشاهان همواره مفسرانی را برای تعبیر خواب هایشان داشته اند، اما حقایق جالبی در مورد رویاها وجود دارد كه دانستن آنها خالی از لطف نیست. برخی افراد فقط خواب های سیاه و سفید می بینند.

در حالیكه ۷۰% مردم خواب های رنگی می بینند، ۳۰% باقیمانده خواب هایشان را در فضایی كاملا سیاه و سفید می بینند. البته رنگی یا سیاه و سفید بودن این خوابها ربطی به نوع خواب افراد ندارد و خواب های معمولی مانند دیر رسیدن به امتحان، دیدن مرگ فردی كه در زندگی واقعی زنده است و سایر خواب هایی از این دست، برای هر دو دسته این افراد است.



_ بسیاری از دانشمندان ابتدا اختراع خود را در رویا دیده اند
اگرچه ما حدود ۹۰% خواب هایمان را فراموش می كنیم، اما بسیاری از دانشمندان بنام و مشهور، كشفیات خود را در رویاهایشان دیده و به محض بیدار شدن، آنها را یادداشت كرده اند. از آن جمله می توان به نیوتن، گراهام بل و حتی بسیاری از شاعران معروف كه الهامات خود را در رویاهایشان دریافت می كردند، اشاره كرد.
 


_ فلج موقت هنگام خواب دیدن
شاید بسیاری از ما ندانیم كه در هنگام خواب دیدن بدنمان به طور موقت دچار فلج می شود. مطالعات نشان داده كه این امر پاسخ طبیعی بدن به حركات ناگهانی در هنگام رویا و خواب های پرهیجان است كه ممكن است باعث افتادن یا آسیب به فرد می شود، بنابراین به طور طبیعی از نظر فیزیكی غیرفعال می شود.



_ خوابها قابل كنترل هستند
همانطور كه می دانیم، خواب مراحل مختلفی دارد تا به عمیق ترین سطح خود برسد. در فاز خاصی كه به آن "رویای شفاف" می گویند، می توان مراحل خواب را كنترل كرده و حتی نتیجه آن را تغییر داد.



_ خوابها با زبان غیر مستقیم صحبت می كنند
اگرچه تحقیقات زیادی در زمینه تعبیر خواب انجام شده و كتابهای زیادی نیز در این زمینه نوشته شده، اما واقعیت این است كه روها به زبان نشانه ها صحبت نمی كند كه قابل تفسیر و تعبیر باشند. رویاها در واقع معانی عمیقی دارند كه تنها ضمیر ناخودآگاه قادر به فهم آن است.
 


_ یادآوری رویاها معمولا سخت است
اغلب زمانی كه از خواب بیدار می شویم، تنها قسمت های كمی از رویای خود را به یاد می آوریم. بنابراین رویاها تقریبا همیشه فراموش می شوند، مگر اینكه در مراحل خاصی از خواب بیدار شویم.



_ رویای انجام كارهایی كه در واقعیت از آنها منع می شویم
واقعیت جالب دیگر درباره رویاها، این است كه ما معمولا خواب كارهایی را می بینیم كه در بیداری از آنجام آنها منع می شویم، به عنوان مثال شخصی كه خوردن شیرینی جات برایش ممنوع است، معمولا خواب خوردن شكلات و شیرینی را می بیند. علاوه بر این، شرایط پزشكی و اختلالات روانی نیز می تواند تاثیر مستقیمی روی رویاها داشته باشد.
 


_ رویاها و خواب های آشفته، می تواند به بیماری های روانی منجر شود
خواب و رویای عمیق در مرحله ای به نام "آر ای ام" نقش مهمی در سلامتی فرد دارد. مطالعه ای كه روی تعدادی دانش آموز انجام شده بود، نشان داد كه گروهی از آنها كه در شروع مرحله "آر ای ام" بیدار می شوند، حساس تر و عصبی تر می شوند و در صورت ادامه این روند، دچار مشكلات روحی و روانی نیز خواهند شد.
 


_ افراد نابینا هم خواب می بینند
نكته جالب درباره خواب افراد نابینا این است كه افرادی كه از نابینایی مادرزادی رنج می برند، رویاهایی می بینند كه در عالم واقع آنها را حس می كنند، اما افرادی كه پس از تولد و بر اثر حادثه نابینا شده اند، خواب های عادی می بینند.



_ حیوانات نیز خواب می بینند
مطالعات نشان می دهد كه حیوانات نیز دقیقا مشابه انسانها، خواب می بینند.



_ كودكان بیشتر از افراد بالغ كابوس می بینند
مطالعات آماری، تعداد كابوس های شبانه كودكان نسبت به بزرگسالان را تائید می كند.



           
پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:, :: 9:57
milad

 داستان تقدیر خداوند

آرتور اِش “Artur esh” ستاره سیاهپوست تنیس جهان که قهرمانی در مسابقات جایزه بزرگ ویمبلدون را در کارنامه درخشان ورزشی اش دارد در سال ۱۹۸۳ مصادف با ۱۳۶۲ به سبب خون آلوده ای که هنگام عمل جراحی قلب به وی تزریق کرده بودند با بیماری HIV درگذشت. هنگامی که مشخص شد او به بیماری HIV مبتلا گشته صدها هزار نامه از هوادارانش در سراسر دنیا برای همدردی و حمایت برایش ارسال شد.
در یکی از نامه ها با طعنه از وی پرسیده شده بود که : چرا خدا تو را برای گرفتار شدن به این بیماری ناعلاج انتخاب کرده است ؟
آرتور بسیار در این باره اندیشید ، سپس چنین جوابی داد : “دوست مهربانم در سراسر این گیتی پهناور حدود ۵۰ میلیون کودک شروع به بازی تنیس می کنند ، ۵ میلیون نفر بازی کردن تنیس را یاد می گیرند ، ۵۰۰ هزار نفر تنیس باز حرفه ای می شوند ، ۵۰ هزار نفر در مسابقات تنیس در سطوح مختلف بازی می کنند ، ۵۰۰۰ نفر در مسابقات حرفه ای شرکت می کنند ، ۵۰۰ نفر در مسابقات مقدماتی گرند اسلم “Grand slem” شرکت می کنند ، ۵۰ نفر به مسابقه ویمبلدون راه می یابند ، ۴ نفر به نیمه نهایی و ۲ نفر به مسابقه نهایی می رسند و سر انجام یک نفر پیروز می شود. وقتی من برنده تنیس ویمبلدون شدم ، هرگز از خدا نپرسیدم که : چرا من ؟ و امروز که در بستر بیماری افتاده ام و درد سراپای وجودم را گرفته نیز نباید از خدا بپرسم : چرا من ؟

 

داستان همسایه حسود
روزی مردی برای خود خانه ای بزرگ و زیبا خرید که حیاطی بزرگ با درختان میوه داشت. در همسایگی او خانه ای قدیمی بود که صاحبی حسود داشت که همیشه سعی می کرد اوقات او را تلخ کند و با گذاشتن زباله کنار خانه اش و ریختن آشغال آزارش میداد. یک روز صبح خوشحال از خواب برخاست و همین که به ایوان رفت دید یک سطل پر از زباله در ایوان است. سطل را تمیز کرد ، برق انداخت و آن را از میوه های تازه و رسیده حیاط خود پر کرد تا برای همسایه ببرد. وقتی همسایه صدای در زدن او را شنید خوشحال شد و پیش خود فکر کرد این بار برای دعوا آمده است . وقتی در را باز کرد مرد به او یک سطل پر از میوه های تازه و رسیده داد و گفت : “هر کس آن چیزی را با دیگری قسمت می کند که از آن بیشتر دارد”

داستان گرگ درون
پیرمردی به نوه ی خود گفت :
فرزندم در درون ما بین دو گرگ کارزاری برپاست ؛ یکی از گرگ ها شیطانی به تمام معنا ، عصبانی ، دروغگو ، حسود ، حریص و پست ؛ و گرگ دیگر آرام ، خوشحال ، امیدوار ، فروتن و راستگو !!!
پسر کمی فکر کرد و پرسید :
پدربزرگ کدامیک پیروز است ؟؟؟
پدربزرگ بی درنگ گفت : همانی که تو به او غذا می دهی …

داستان سگ وفادار
یکی از نویسندگان معروف چنین شرح می دهد :
پدربزرگ من حکیم بود. او در دوران پیری اش به یکی از شهرستان ها رفت و در آن جا اقامت کرد. برای معالجه بیمارانش و رفتن به آبادی های اطراف ، یک ارابه تک اسبی داشت و یک سگ هم نگهداری میکرد. اسب و سگ همدیگر را خیلی دوست داشتند ، با یکدیگر اخت شده بودند و با هم بازی می کردند.
پدربزرگم وقتی سوار ارابه اش میشد و به راه می افتاد ، سگ نیز دنبال ارابه حرکت می کرد.
گاهی پدربزرگم که می دانست باید به جاهای دوری برود برای این که سگش خسته نشود ، به ما سفارش می کرد که سگ را در طویله ببندیم تا دنبال ارابه نرود. ما هم همین کار را می کردیم ولی وقتی پس از یکی دو ساعت او را آزاد می کردیم ، جای پاهای اسب را بو می کرد و به راه می افتاد. همیشه آنقدر می رفت تا بالاخره اسب را پیدا می کرد و با هم به خانه بر می گشتند.
مدتی به این منوال گذشت تا این که پدربزرگم بر اثر کهولت دیگر قادر به رفتن به آبادی های دیگر و معالجه بیماران نبود. پس تصمیم گرفت ارابه را به همراه اسبش بفروشد. خریدار ارابه ، چندین شهر دورتر اقامت داشت و می خواست اسب و ارابه را به آن جا ببرد. ما چون می دانستیم سگ مان هم به دنبال آنها می رود ، او را به مدت ۳ روز بستیم. در این مدت سگ خیلی بی تابی می کرد ولی تصمیم نداشتیم او را باز کنیم. تا این که بعد از ۳ روز بالاخره او را آزاد کردیم. به محض آزاد شدن ، سگ شروع کرد به دنبال اسب گشتن. او به جاهای بسیار دور می رفت و بی نتیجه باز می گشت.
حدود ۱۵ روز مداوم ، کار هر روز سگ مان همین بود تا این که یک روز رفت و دیگر برنگشت. هر کجا را که فکر می کردیم ، به دنبالش گشتیم ولی هیچ نشانی از او نبود. تا این که حدود یک ماه و نیم بعد ، خبر سگ مان را از خریدار ارابه شنیدیم. سگ مان بعد از طی مسافت ۶۰۰ کیلومتر سرانجام اسب را پیدا می کند و به داخل خانه ای که او در آن جا بوده می رود. وقتی از در خانه وارد می شود چنان خسته بوده که زیر پاهای اسب افتاده و همان جا میمیرد . . .



           
پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:, :: 9:51
milad

 دسته گل

روزی، اتوبوس خلوتی در حال حرکت بودپیرمردی با دسته گلی زیبا روی یکی از صندلی‏ ها نشسته بودمقابل او دخترکی جوان قرار داشت که بی‏نهایت شیفته زیبایی و شکوه دسته گل شده بود و لحظه ‏ای از آن چشم برنمیداشتزمان پیاده شدن پیرمرد فرا رسیدقبل از توقف اتوبوس در ایستگاه، پیرمرد از جا برخواست، به سوی دخترک رفت و دسته گل را به او داد و گفتمتوجه شدم که تو عاشق این گل ها شده‏ایآنها را برای همسرم خریده بودم و اکنون مطمئنم که او از اینکه آنها را به تو بدهم خوشحال ‏تر خواهد شددخترک با خوشحالی دسته گل را پذیرفت و با چشمانش پیرمرد را که از اتوبوس پایین می‏ رفت بدرقه کرد و با تعجب دید که پیرمرد به سوی دروازه آرامگاه خصوصی آن ‏سوی خیابان رفت و کنار نزدیک در ورودی نشست.


در شهری دور افتاده، خانواده فقیری زندگی می کردندپدر خانواده از اینکه دختر ساله‏ شان مقداری پول برای خرید کاغذ کادوی طلایی رنگ مصرف کرده بود، ناراحت بود چون همان قدر پول هم به سختی به دست می‏آمددخترک با کاغذ کادو یک جعبه را بسته بندی کرده و آن را زیر درخت کریسمس گذاشته بودصبح روز بعد، دخترک جعبه را نزد پدرش برد و گفتبابا، این هدیه من استپدر جعبه را از دختر خردسالش گرفت و آن را باز کردداخل جعبه خالی بودپدر با عصبانیت فریاد زدمگر نمی دانی وقتی به کسی هدیه می دهی باید داخل جعبه چیزی هم بگذاری؟ اشک از چشمان دخترک سرازیر شد و با اندوه گفتبابا جان، من پول نداشتم ولی در عوض هزار بوسه برایت داخل جعبه گذاشتمچهره پدر از شرمندگی سرخ شد، دختر خردسالش را بغل کرد و او را غرق بوسه کرد.
 
پسركی بود كه می خواست خدا را ملاقات كند، او  می دانست تا رسیدن به خدا باید راه دور و درازی بپیماید. به همین دلیل چمدانی برداشت و درون آن را پر از ساندویچ و نوشابه كرد و بی آنكه به كسی چیزی بگوید، سفر را شروع كرد. چند كوچه آنطرف‏تر به یك پارك رسید، پیرمردی را دید كه در جال دانه دادن به پرندگان بود. پیش او رفت و روی نیمكت نشست. پیرمرد گرسنه به نظر می رسید، پسرك هم احساس گرسنگی می كرد. پس چمدانش را باز كرد و یك ساندویچ و یك نوشابه به پیرمرد تعارف كرد. پیرمرد غذا را گرفت و لبخندی به كودك زد. پسرك شاد شد و با هم شروع به خوردن كردند. آنها تمام بعدازظهر را به پرندگان غذا دادند و شادی كردند، بی آنكه كلمه‏ای با هم حرف بزنند. وقتی هوا تاریك شد، پسرك فهمید كه باید به خانه بازگردد، چند قدمی دور نشده بود كه برگشت و خود را در آغوش پیرمرد انداخت، پیرمرد با محبت او را بوسید و لبخندی به او هدیه داد. وقتی پسرك به خانه برگشت، مادرش با نگرانی از او پرسید: تا این وقت شب كجا بودی؟ پسرك در حالی كه خیلی خوشحال به نظر می رسید، جواب داد: پیش خدا!پیرمرد هم به خانه اش رفت. همسر پیرش با تعجب پرسید: چرا اینقدر خوشحالی؟ پیرمرد جواب داد: امروز بهترین روز عمرم بود، من امروز در پارك با خدا غذا خوردم!
 
 
ماشین اسپرت
مرد جوانی، از دانشگاه فارغ التحصیل شد. ماه ها بود كه ماشین اسپرت زیبایی، پشت شیشه‏ های یك نمایشگاه به سختی توجهش را جلب كرده بود و از ته دل آرزو می كرد كه روزی صاحب آن ماشین شود. مرد جوان، از پدرش خواسته بود كه برای هدیه فارغ التحصیلی، آن ماشین را برایش بخرد. او می دانست كه پدر توانایی خرید آن را دارد. بلأخره روز فارغ التحصیلی فرا رسید و پدرش او را به اتاق مطالعه خصوصی اش فراخواند و به او گفت: من از داشتن پسر خوبی مثل تو بی نهایت مغرور و شاد هستم و تو را بیش از هر كس دیگری در دنیا دوست دارم. سپس یك جعبه به دست او داد. پسر، كنجكاو ولی نا امید، جعبه را گشود و در آن یك انجیل زیبا، كه روی آن نام او طلاكوب شده بود، یافت. با عصبانیت فریادی بر سر پدر كشید و گفت: با تمام مال و دارایی كه داری، یك انجیل به من می دهی؟ كتاب مقدس را روی میز گذاشت و پدر را ترك كرد.
 
سال ها گذشت و مرد جوان در كار و تجارت موفق شد. خانه زیبایی داشت و خانواده ای فوق العاده. یك روز به این فكر افتاد كه پدرش، حتماً خیلی پیر شده و باید سری به او بزند. از روز فارغ التحصیلی دیگر او را ندیده بود. اما قبل از اینكه اقدامی بكند، تلگرامی به دستش رسید كه خبر فوت پدر در آن بود و حاكی از این بود كه پدر، تمام اموال خود را به او بخشیده است. بنابراین لازم بود فوراً خود را به خانه برساند و به امور رسیدگی نماید. هنگامی كه به خانه پدر رسید، در قلبش احساس غم و پشیمانی كرد. اوراق و كاغذهای مهم پدر را گشت و آنها را بررسی نمود و در آنجا، همان انجیل قدیمی را باز یافت. در حالیكه اشك می ریخت انجیل را باز كرد و صفحات آن را ورق زد و كلید یك ماشین را پشت جلد آن پیدا كرد. در كنار آن، یك برچسب با نام همان نمایشگاه كه ماشین مورد نظر او را داشت، وجود داشت. روی برچسب تاریخ روز فارغ التحصیلی اش بود و روی آن نوشته شده بود: تمام مبلغ پرداخت شده است.
 
 
 



           
پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:, :: 9:40
milad

 
  مقایسه تلفن همراه دخترا با پسرا!



           
شنبه 25 شهريور 1391برچسب:, :: 19:17
milad


عجایبی که فقط در ایران می توان دید!
























































عکس زیر ارسالی از آقای حامد اثنی عشری



عکس زیر ارسالی از آقای حامد اثنی عشری



از طرف آقای بهنام نبوی از کاشان



           
شنبه 25 شهريور 1391برچسب:, :: 19:15
milad

  داشتن یک دفترچه خاطرات ترجیحا قفل دار، بخشی از کودکی و نوجوانی خیلی از ما نسل سومی ها بود. ما حرف های دلمان را تبدیل می کردیم به کلمه های جوهری و آنها را می نشاندیم روی ردیف ردیف خط های غرق شده در ابر و بادهای دم دستی و چهره های اغلب زنانه «مکش مرگ ما» و قایقی ضد نور که داشت نمی دانم به طرف کجای آخر پرسپکتیو می رفت. گمان کنم اصلا همین نقاشی های دم دستی و کارخانه ای (!) بود که ما را وامی داشت بیشتر حرف های دلمان را آنجا بنویسیم تا یک گزارش بی مزه از زندگی روزمره که اسمش می شد خاطره. بعدش راه های جدیدتری پیدا شد. قفل دفترچه ها را باز کردیم و یک دفعه از مخاطب های جان جانی که تعدادشان فوق فوقش یک رقم بود، پریدیم به دنیای دیجیتال وبلاگ ها و مخاطب های چند هزار نفری اش و حرف دلمان را با نام های مستعار آنجا زدیم. حالا هم که دیگر همه چیز شده «استاتوس» و تو می توانی بی واسطه حرف هایت را در لحظه به همه دوست های مجازیت در شبکه های اجتماعی برسانی. احتمالا شما نسل چهارمی ها از همان اول آمده اید سراغ همین آخری. اما هنوز آن قلم و کاغذ و آن خلوت پنهانی کلمه ها کاربرد خودشان را دارند. این را روانشناس هایی می گویند که به مراجعانشان گفته اند «بنویس! حس هایت را و دردهایت را بنویس!» و مراجعانشان بهتر شده اند.



قصه «نوشتن درمانی»

بیشتر از 100 سال قبل روانکاوها پته نویسنده ها و هنرمندها را ریختند روی آب و گفتند همه این آفرینش های ادبی و هنری چیزی نیستند جز «والایش». حالا این والایش چی بود؟ روانکاوها می گفتند والایش یک مکانیسم روانی است برای اینکه آدم غریزه های غیرقابل جامعه را از راه قابل قبول جامعه برآورده کند؛ مثلا آنها می گفتند پشت شغل قصابی غریزه پرخاشگری نهفته است اما قصابی و مجسمه سازی و داستان نویسی برخلاف پرخاشگری و بی بند و باری، همه در جامعه پذیرفته شده اند. به هر حال نگاه روانکاوها اولش به نوشته ها چه شعر و چه داستان همین بود که اینها محصولات ناخودآگاه ذهن آفریننده هایش هستند و با آنکه احتمالا حال آنها را خوب کرده اند اما چندان آگاهانه تولید نشده اند.

اما روانکاوهای نخستین هیچ وقت از نوشتن در روان درمانی استفاده نمی کردند. آنها حتی قبول نداشتند که مراجعانشان خواب هایشان را دم صبح یادداشت کنند و بعد بیاورند به جلسه تا در موردش حرف بزنند. آنها می خواستند همه چیز بکر و دست نخورده باقی بماند. آنها ناخودآگاه را می خواستند اما می گفتند نوشتن یک کار ناخودآگاهانه است و می تواند آنچه در ناخودآگاه ماست از جمله رویاهایمان را تحریف کند.

سال های سال طول کشید تا روان درمانگرها به ارزش نوشتن پی ببرند. حالا دیگ رخیلی از روانکاوها برای تخلیه هیجان های بیمار بین دو جلسه به آنها پیشنهاد می کنند که حس هایشان را بنویسند. غیر از این، آنها حالا دیگر به اصرار می خواهند مراجعانشان قلم و کاغذ را بگذارند کنار بالششان و تا از خواب بیدار شدند، هر چه از رویا به یادشان مانده را بنویسند.

غیر از روانکاوها، روان درمانگرهای دیگر هم از نوشتن به عنوان یک تکنیک درمانی استفاده می کنند؛ مثلا شناخت، درمانگرها از مراجعانشان می خواهند باورهایشان را بنویسند، یا رفتار درمانگرها از مراجع هایشان برنامه ریزی روزانه وهفتگی می خواهند. روایت درمانگرها هم از مراجعانشان می خواهند به پدر و مادرشان نامه بنویسند. ما در این مطلب بیشتر می خواهیم به جنبه های هیجانی نوشتن بپردازیم؛ یعنی آن چیزی که روانکاوها و روایت درمانگرها می گویند.



نوشتن به چه دردی می خورد؟

قبل از اینکه برویم سراغ فایده های نوشتن، فعلا خیلی مختصر داشته باشید که منظورما از نوشتن، نوشتن حس ها وهیجان ها، آنهم بدون نظم و ترتیب خاصی است. نوشتن داستان، شعر یا هر قالب ادبی دیگری خودش یکی، دو صفحه جدا می خواهد. این شما و این سودهای نوشتن:

1- در نوشتن «شرم حضور» نداریم


نوشتن در تنهایی اتفاق می افتد. خودمانیم و قلم و کاغذ. هیچ کس دیگری نیست. برای همین هر چیزی که به ذهنمان برسد می توانیم بنویسیم. دقیقا هر چیزی. بدون سانسورهایی که هنجارهای جامعه، حضور دیگران یا شرم و ترس خودمان معمولا روی ما اعمال می کنند. این اتفاق به ندرت می تواند در زندگی ما بیفتد که هر چیزی در ذهنمان است، بدون واسطه سانسورهای روانی و اجتماعی از ذهن ما بیرون بیاید و در قالب کلمات روی کاغذ بنشیند.

2- «خودبیانگری» را تقویت می کند


بعضی ها نمی توانند خودشان را بریزند در قالب کلمات. برای همین وقتی با آنها حرف می زنید مرتب کلماتی مثل «نمی دونم چمه»، یا «نمی تونم توضیح بدم» را می شنوید. به خاطر اینکه ماده اولیه هر نوشته ای کلمات هستند، نوشتن یک تمرین است برای خودبیانگری. آدم هر چه بیشتر بنویسد، بیشتر می تواند خودش را بیان کند و کم کم ناتوانی توضیح دادن حس ها از بین می رود.

3- نوشتن در دسترس است


حتی اگر همیشه قلم و کاغذ دم دستتان نباشد، گوشیتان همیشه در دسترس است. از باستانی ترین گوشی ها تا گوشی های هوشمند هم حتما جایی برای نوشتن دارند. برای همین شما میتوانید هر وقت حسی شدید، یا خاطره ای بغض آور به ذهنتان آمد، همان لحظه آن را بنویسید. چیزی که در مکالمه با دیگران ممکننیست. کو تا بتوانید یک نفر پیدا کنید که برایش حرف بزنید، آن هم آدمی که حرفتان را بفهمد و همان موقع هم وقت داشته باشدو حوصله شنیدن اما نوشتن همیشه در دسترس است.

4- نوشتن بالغانه است


حتما شما هم اصطلاح کودک درون را شنیده اید. کنار این کودک درون، دو نفر دیگر هم در ما زندگی می کنند. بالغ درون ووالد درون. همینطور که از نام این سه تا بر می آید، کودک بازیگوش است و دلش می خواهد همه کارها را براس اس هیجان هایش انجام دهد. والد هم که یا کارش بکن نکن است یا گاهی دستی به سر و روی کودک می کشد. بالغ این وسط عاقل است و می تواند همه چیز را بدون هیجان زدگی یا رییس بازی، درست مدیریت کند. حالا اینها چه ربطی دارد به نوشتن؟ مساله اینجاست که تا وقتی والد یا کودک در وجود ما حکومت می کنند، ما حالمان خوش نیست.

نه حال خودمان و نه حال ارتباط هایی که برقرار می کنیم اما وقتی بالغ مدیر وجود ما باشد، ما حالمان خوب است و کارهایمان درست پیش می رود. ما با بالغمان می نویسیم. کسی که دارد مثلا حس ترس کودکانه اش از یک مادر سختگیر را بعد از 20 سال حالا می آورد روی کاغذ، دارد با بالغش این کار را می کند. برای همین حالا می تواند بدون آن حس ترس کودکانه، یک بار دیگر آن واقعه را در قالب کلمات تجربه کند. در واقع وقتی ما می نویسیم حسابمان را از والد و کودک جدا می کنیم وهمین حالمان را خوب می کند. به زبان دیگر، نوشتن، خود مدیریتی ما را تقویت می کند.

5- نوشتن مسوولیت می آورد


خیلی از ما شاید باور نداشته باشیم که «حرف باد هواست» اما به آن عمل می کنیم. یعنی در مقابل گفته هایمان هیچ مسوولیتی نمی پذیریم. مخصوصا آنهایی که آنقدر عصبی اند که وقتی از کوره در می روند، هیچ خدایی را بنده نیستند اماهمین گروه آخر وقتی عصبانیتشان و حرف های موقع عصبانیت را می نویسند، انگار که بخواهند فیلم زندگیشان را یک بار دیگر ببینند، می توانند حرف های خودشان را دوباره ارزیابی کنند. نوشتن هم ما را در مقابل کلمه هایمان مسوول می کند و هم ابزاری است برای اینکه یک ارزیابی منصفانه از قضاوت های هیجانی مان داشته باشیم و تضادهای درونی خودمان را بشناسیم.

6- نوشتن به ذهن ما نظم می دهد


«به هم ریخته ام». این جمله را این روزها هم سن و سال های ما و شما مثل نقل و نبات می گویند. نوشتن یک راه نجات برای این به هم ریختگی است. وقتی اضطراب و گیجی ما را به هم می ریزند، قالب جوهری کلمات می توانند فکر ما را منظم کنند.

7- نوشتن ما را خالی می کند


از همه آن سودهای جزیی گذشته، نوشتن یک سود کلان دارد؛ اینکه یک روش تخلیه هیجانی همیشه در دسترس است. اصلا بعضی از روانشناس ها به این نوشتن می گویند «تخلیه هیجانی نوشتاری». خیلی از رفتارهای «یکهویی» ما به خاطر این است که هیجان های منفی مان ذره ذره روی هم جمع شده اند وحالا ما را یکدفعه مثل دیگ منفجر کرده اند. اگر این هیجان ها وقتی که ذره ذره بودند نوشته می شدند، هیچ وقت دیگ روان ما منجفر نمی شد. می توانید از نوشتن این جور تصویری داشته باشید: یک آدم گرافیکی که داخل سرش پر از رنگ قرمز ملتهب است، بعد این رنگ از راه گردن و دست دارد منتقل می شود به انگشت ها و از آنجا به قلم و بعد می آید روی کاغذ.

هر چه نوشته های روی کاغذ بیشتر می شود، آن قرمزی ملتهب توی سر کمتر و کمتر می شود. آقایان و خانم های تین ایجر رمانتیک می توانند به جای سر از قلب استفاده کنند!




 
دو راه برای یک تخلیه هیجانی

حالا چی بنویسیم؟


همانطورکه اول مطلب هم گفتیم، منظور ما از نوشتن بیشتر نوشتن از نوع هیجانی است اما واقعا نوشتن چه چیزهایی حال ما را بهتر می کند؟ آیا لازم است همه حس های مثبت و منفی مان را بنویسیم؟ این دوتا تکنیک جواب پس داده نوشتن را بخوانید تا بعد:

1- در لحظه بنویس!


راستش هیجانی نوشتن، خیلی نیازی به آداب و ترتیب ندارد. همین که آدم خودش را در یک قالب ادبی بگنجاند یا حتی بیش از حد به مخاطب و فهمیده شدن متنش بیندیشد، آن خود به خودی بودن یا انگیخته بودن متن از بین می رود. به قول جناب مولوی «قافیه اندیشیم و دل دار من، گویدم مندیش جز دیدار من». ممکن است هیجان شما آنقدر سریع باشد که شما حتی قید گرامر را بزنید. مشکلی نیست بزنید. ممکن است چند بار یک کلمه یا جمله که بار هیجانی بیشتری دارد را تکرار کنید. مشکلی نیست. تکرار کنید. فقط یادتان باشد که اولا هر چه هیجان ها تازه تر باشند یعنی در لحظه نوشته شوند، اثرشان بیشتر است. دوم اینکه بنویسید چه حسی دارید: حسرت، دلتنگی، حسادت، اندوه، عشق، ترس، عصبانیت یا چی؟ بعدش بنویسید که در همین لحظه دلتان می خواست چه کار کنید یا در چه موقعیتی قرار بگیرید. نترسید! قرار نیست آن اتفاق بیفتد. اتفاقا قرار است با نوشتنش از وقوعش جلوگیری کنید! اینها مسلما یک روایت هم دارد. اینکه توی چه موقعیتی هستید و چه اتفاقی افتاده که آن حس آمده و اینها. لطفا کمال گرا هم نباشید. اگر در همان لحظه وسیله یا موقعیت نوشتن فراهم نبود، در اولین لحظه ای که فراهم است یا آخر شب آنها را بنویسید. لازم هم نیست کسی این نوشته ها را بخواند. می توانید پاره اش کنید.

2- به بابا و مامان «نامه بدون آدرس گیرنده» بنویس!


شما چقدر گلایه های ناگفته به پدر یا مادرتان دارید؟ چقدر حس می کنید آنها مقصر اتفاق های منفی زندگی شما هستند؟ چقدر حس میکنید قصه زندگی شما را آنها نوشته اند. قصه ای که دوستش نداشته اید. خب. همه اینها را بنویسید. همه خاطره ها و زخم های قدیمی را رو کنید وخطاب به بابا و مامان یا هر آدم مهم زندگی – از معلم عصبانی کلاس دوم راهنمایی گرفته تا خواهر بزرگتر سختگیر غرغرو – یک نامه بلندبالا بنویسید. در این نامه هم هر چه دل تنگتان می خواهد بنویسیدو چندان آداب و ترتیبی نداشته باشید. فقط یادتان باشد موقع نوشتن این نامه احساس قربانی بودن شما خیلی تقویت می شود اما این گام اول است. وقتی که شما حس هایتان نسبت به یک نفر خالی شد، تازه می توانید خودتان را جای او بگذارید و او را ببخشید. نوشتن فقط گام اول این ماجرای بخشیدن است.



           
شنبه 25 شهريور 1391برچسب:, :: 19:12
milad

از تلفن‌های همراه اولیه که به اندازه یک آجر بودند تا تلفن‌های هوشمند امروزی که پردازنده آنها صدها برابر از پردازنده سفینه‌های فضایی اولیه قوی‌تر است، تلفن همراه مسیر جالبی را پیموده است.

 تصاویر زیر از اولین تلفن‌های هوشمند است که به صفحات لمسی مجهز شدند و امکان گشت و گذار در اینترنت به صورت متنی، دریافت فاکس و غیره را داشتند.

گرچه در آن روزها این تلفنها نمادی از تکنولوژی روز بودند و داشتن آنها رویایی علاقه‌مندان به تکنولوژی اما امروز امکانات آنها را در هر تلفن همراه ساده‌ای می‌توان یافت.



















           
شنبه 25 شهريور 1391برچسب:, :: 19:2
milad
درباره وبلاگ


welcome to my weblog
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان bartarin و آدرس taktarinha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 17
بازدید ماه : 148
بازدید کل : 2044
تعداد مطالب : 83
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


کد ساعت -->