In the name of God the Beneficent the Merciful چرا بعضي براي عشق دلهاشان نميلرزد چرا بعضي نميدانند كه اين دنيا به تار موي يك عاشق نمي ارزد چرا بعضي تمام فكرشان ذكر است و دران ذكر هم ياد خدا خالي است وگويي ميوه ي اخلاصشان كال است چرا شغل شريف اين عصر جاليست چرا در اقتصاد راكد اين مكار بازاران صداقت نيز دلالي است شب شده بود اما حسنك به خانه نيامده بود حسنك مدتهاي زيادي است كه به خانه نميايد او به شهر رفته ودر انجا شلوار جين و تيشرت هاي تنگ به تن ميكند او هر روز صبح بجاي غذا دادن به حيوانات به موهاي خود ژل ميزند موهاي حسنك ديگر مثل پشم گوسفند نيست چون او به موهاي خود گلت ميزند ديروز كه حسنك با كبرا چت ميكرد كبرا گفت كه تصميم بزرگي گرفته است كبرا تصميم گرفته بود كه حسنك را رها كند وديگر با او چت نكند چون او با پتروس چت ميكرد پتروس هرروزپاي كامپيوترش نشسته و چت ميكند روزي پتروس ديد كه سد سوراخ شده اما انگشت او درد ميكرد چون زياد چت كرده بود او نميدانست كه سد تا چند لحظه ي ديگر ميشكند و از اين رو درحال چت كردن غرق شد براي مراسم دفن او كبرا تصميم گرفت با قطار به ان سرزمين برود اما كوه روي ريل ريزش كرده بود ريز علي ديد كه كوه ريزش كرده ولي حوصله نداشت ريزعلي سردش بود و دلش نميخواست كه لباسش را دراورد ريز علي چراغ قوه داشت ولي حوصله ي دردسر نداشت قطار به سنگ ها برخورد كرد و منفجر شد كبرا و مسافران قطار مردند اما ريزعلي بدون توجه به خانه رفت خانه مثل هميشه سوت و كور بود الان چند سالي است كه كوكب خانم همسر ريز علي مهمان ناخوانده ندارد او حتي مهمان خوانده هم ندارد او اصلا حوصله ي مهمان ندارد او پول ندارد تا شكم مهمان ها را سير كند او در خانه تخم مرغ و پنير دارد ولي گوشت ندارد او اخرين بار كه گوشت قرمز خريد چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت اما او از چوپان دروغگو گله نداشت چون دنياي ما خيلي چوپان دروغگو دارد و به همين دليلست كه دگر در كتاب هاي دبستان ان داستان هاي زيبا وجود ندارد چون ان صداقت و صميميت در اين دنيا ازبين رفته. از زوج 60 ساله ای پرسیدند: رمز خوشبختیتون چیه؟ گفتند: ما ماله نسلی هستیم که اگه چیزی خراب میشد اونو تعمیر میکردیم، یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید: یکی از عجیبترین نظریههایی که درباره سال ۲۰۱۲ وجود دارد نظریهای درباره نابودی، تخریب یا تاریکی سه روزه زمین است که به تازگی در قالب ایمیلهای مختلف که تلاش شده تاثیرگذار باشند، به همراه لینکی از وبسایت ناسا در میان کاربران اینترنتی منتشر شدهاست. ابتدا هیچکس سال ۲۰۱۲ را جدی نمی گرفت. سالی بود مثل همه سالها. اما به مدد رسانه ها و بخصوص اینترنت، بین مردم سراسر جهان، این شایعه پخش شد که طبق پیش بینی قوم قدیمی مایا در آمریکای مرکزی در تاریخی که معادل بیست و یک دسامبر۲۰۱۲ میلادی یا اول دی سال ۱۳۹۱ هجری شمسی می شود تقویم بلند مایاها به پایان می رسد. براین اساس خیلی ها چنین نتیجه گیری کردند که تمام شدن این تقویم که برای قوم مایا تاریخ مهمی بوده به منزله پایان زندگی روی کره زمین است. این نظریه عجیب میگوید در سال ۲۰۱۲ خورشید و زمین و مرکز کهکشان راهشیری، یا همان ابر قطور کیهانی میانی کهکشان با یکدیگر همتراز میشوند و آسیبهایی به زمین وارد خواهد آمد، یا به گفته این ایمیل، زمین برای سه روز در تاریکی مطلق فرو خواهد رفت. در یکی از این این ایمیلها آمدهاست: "ناسا پیش بینی کرده است که در ۲۳-۲۵ دسامبر ۲۰۱۲ (سوم تا پنجم دی ۹۱) و در زمان تراز کائنات زمین به مدت ۳ روز در تاریکی کامل به سر خواهد برد. دانشمندان آمریکایی تغییرات کائنات، خاموشی در کل کره زمین به مدت ۳ روز از تاریخ ۲۳ دسامبر ۲۰۱۲ پیشبینی کردهاند. این پایان جهان نیست، این هم ترازی جهان، جایی که خورشید و زمین برای اولین بار هم تراز می شوند. زمین از وضعیت کنونی که بعد سوم است به بعد صفر تغییر کرده و سپس به بعد چهارم تغییر میکند.
در این گذار جهان با تغییر بزرگی روبرو میشود و ما یک جهان جدیدی را خواهیم دید. پیش بینی شده است که این ۳ روز تاریکی در روزهای ۲۳، ۲۴، ۲۵ دسامبر ۲۰۱۲ (سوم تا پنجم دی ماه ۹۱)خواهد بود، حفظ آرامش، در آغوش کشیدن یکدیگر، مناجات، خواب به مدت ۳ روز بهترین راه حل است و آنهایی که بعد از این واقعه زنده میمانند با یک جهان نوین روبرو خواهند شد و متاسفانه افرادی که از این موضوع ترس به دل راه دهند خواهند مرد!" به دور از آلودگیهای نوری شهرها، مسیری درخشان به نام کهکشان راهشیری در آسمان شب قابل مشاهده است. این مسیر طاقی مانند درخشان از نور میلیونها ستارهای شکل گرفته که انسان قادر نیست هریک از آنها را به تنهایی مشاهده کند زیرا این ستارهها بر روی صفحه میانی کهکشان منطبق شدهاند. از دیگر پدیدههایی که مرکز کهکشان را اشغال کرده، ابرهای قطور گازی هستند که چشم انسان قادر به دیدن آنها نیست و تنها به شکل تودههایی تاریک که نور کهکشان را مسدود میسازند،قابل مشاهده هستند. بزرگترین توده این ابرها از صورت فلکی ماکیان تا صورت فلکی قوس گسترده شده و معمولا با نام شکاف بزرگ (Great Rift) یا شکاف تاریک (Dark Rift) شناخته میشود.از دیگر عناصر قابل توجه و نادیده کهکشان راه شیری در صورت فلکی قوس قرار داشته و سیاهچاله مرکزی کهکشان است. مرکز کهکشان در فاصله ۲۸ هزار سال نوری از زمین قرار داشته و میزبان سیاهچالهای است که جرم آن چهارمیلیون برابر خورشید است. شایعات همترازی زمین در سال ۲۰۱۲، این دو پدیده نجومی را با موقعیت خورشید در مرکز کهکشانی در تاریخ ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲، همزمان با انقلاب زمستانی در نیمکره شمالی، به یکدیگر ربط داده و پدیدهای جدید را خلق کرده که در علم نجوم و ستارهشناسی هیچ مفهومی ندارد.
همزمان با حرکت زمین به دور خورشید،خورشید نیز نسبت به ستارههای پسزمینه در حرکت است و از این رو است که صورتهای فلکی قابل مشاهده به آرامی و متناسب با تغییر فصول، تغییر میکنند. در ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲، خورشید در موقعیت ۶٫۶ درجه شمال مرکز کهکشانی قرار خواهد گرفت، این فاصلهایاست که به نظر میآید به اندازه ابعاد ۱۳ ماه کامل باشد. بر این اساس گفته میشود این رویداد نجومی و ورود خورشید به درون شکاف تاریک به نوعی پیشگویی یک فاجعه به شمار رفته و یا این تصور غلط را به وجود میآورد که خورشید و زمین با سیاهچالهای که در مرکز کهکشان قرار گرفته همتراز شده و به همین خاطر کشش گرانشی سهمگینی بر روی زمین وارد خواهد آمد و یا دیگر رویدادهای عجیب و غریب، نظیر تاریکی سه روزه زمین رخ خواهد داد. اولین مدرک علیه این نظریه این است که انقلاب زمستانی یا تابستانی به خودی خود با هیچ یک از حرکات ستارهها و یا هیچ جرم دیگری در جهان در ارتباط نیست، این رویداد تنها نشانگر دور و نزدیک شدن خورشید به قطبهای زمین است. دوم اینکه زمین در محدوده تاثیرات شدید گرانشی سیاهچاله مرکزی کهکشان قرار ندارد زیرا تاثیرات گرانشی با دورتر شدن از سیاهچاله کاهش پیدا میکنند. زمین ۱۴۹ میلیون و ۶۶۸ هزار و ۹۹۲ کیلومتر از خورشید فاصله دارد، و فاصله خورشید از سیاهچاله کهکشان راه شیری ۱۶۵ کوادریلیون مایل (۲۶۵۵۴۱۷۶۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ کیلومتر) است. خورشید و ماه غالبترین نیروهای گرانشی بر روی زمین به شمار میروند. طی یک سال فاصله زمین تا سیاهچاله کهکشان به اندازه یک در ۹۰۰ میلیون تغییر پیدا میکند و این فاصله به اندازهای نیست که بتواند در کشش گرانشی سیاهچاله بر روی زمین تغییر قابل توجهی ایجاد کند، به علاوه نزدیکترین موقعیت زمین به مرکز کهکشان در انقلاب تابستانی است، نه زمستانی. آخرین مورد این است که خورشید در ۲۱ دسامبر هرسال وارد بخشی از آسمان میشود که در تصرف شکاف تاریک قرار دارد. بنابراین امسال ورود خورشید به این محدوده از جهان همان تاثیرات مخرب و هراسناکی را در پی خواهد داشت که سال گذشته شاهد آن بودید! در واقع هیچپدیده غیر عادی که با وقوع همترازی زمین و خورشید و صفحه میانی کهکشان در ارتباط باشد در روزهای ۲۱ تا ۲۳ دسامبر رخ نخواهد داد، و اگر فاجعهای طبیعی نیز در این روزها رخ دهد، ارتباطی با موقعیت خورشید و زمین ندارد. درباره تاثیرات ناشی از همترازی زمین و خورشید با شکاف تاریک در زمان وقوع انقلاب زمستانی در سال ۲۰۱۲ شایعات فراوان مختلفی به وجود آمده است که یکی از آنها در ابتدای مطلب عنوان شد. وقوع زمینلرزه، سونامی، سیل و تشدید شرایط آب و هوایی از دیگر مواردی است که وقوع آنها را به این پدید کیهانی ارتباط میدهند. ادامه مطلب ... بچه ها به پنج دلیل دوست داشتنی اند: 1_گریه می کنند چون گریه کلید بهشته. 2_قهرکه می کنند زود آشتی می کنند چون کینه ندارند. 3_چیزی که می سازند زود خراب می کنند چون به دنیا دلبستگی ندارند. 4_با خاک بازی می کنند چون تکبر ندارند. 5_خوراکی که دارند زود می خورند و برای فردا نگه نمی دارند چون آرزوهای دراز ند يادش بخير نمـــــــــی دانی چه لذتی دارد که روی صندلی چرخدار بنشینی و سراسر وجودت پر از دردهای جسمی و روحی باشد ولی تو خدا را شـــــــکر بگویی و ذکر "یا حسین" در دلت سر دهی نمـــــــی دانی چه لذتی دارد که با عصا راه بروی و انسانهایی که از کنارت عبور میکنند در دلشان آهی بکشند ولی تو اُمیدوار باشی که آنها با دیدنت ، لحظه ای خدا را شکر بگویند نمی دانی جه لذتی دارد چشمهای ســَـــرَت نبیند و دیگران باز آهی بکشند ولی تو با چشم دلت ، قشنگی های دنیا را ببینی و آنها ندانند که تو هم می بینی!!! نمی دانی چه لذتی دارد وقتی گوشهایت نشنوند و زبانت گنگ باشد و با زبان اشاره به دیگران بفهمانی که : ای انسانها کمی شکرگزار نعمتهایی که دارید ، باشید ! نمی دانی چه لذتی دارد که روی صندلی چرخدار بنشینی و برای جابجایی ات ، خانواده و دیگران کمکت کنند ولی تو در دلت اُمیدوار باشی که : ای کاش این کمکها به عنوان نقطه ای روشن در نامۀ اعمالشان ثبت شود و دعا کنی برای عاقبت به خیری شان ! نمی دانی چه لذتی دارد که از برخی لذت ها - مانند راه رفتن - محروم باشی ولی غم ِ این محرومیت به یادت بیاندازد که جسم - دیر یا زود - رفتنی ست پس چرا غصۀ لذت های فانی را بخـــــــــوری ؟! نمی دانی چه لذتی دارد که روی صندلی چرخدار بنشینی و نگاهت به زندگی ؛ نگاهــــــــــــــــی متفاوت باشد نمی دانی چه لذتی دارد که معلولیت باعث شده است قدر نعمتهای الهی را بیشــــــــــــتر بدانی که اگر تو به جای غیرمعلولین بودی مطمئنا برای هر یک قدمی که برمیداشتی ، خدا را شکر میکردی هر چند که انسان تا نعمتی را از دست ندهد قدر آن نعمت را نخواهد دانست ولیکن خدا را شکر که به این نکته دست یافته ای که اگر سختی و محدودیت نبود قدر عافیت را به این زیبایی درک نمیکردی و بالاخره نمیدانی چه لذتی دارد که دیگران تصور کنند با این حرفها و اُمیدواری ها ، فقط شـــــــــــعار میدهی ولی تو لبخند بزنی و تنها دلخوشی ات این باشد که یار و همراه واقعی و همیشگی ات فقط خداست .. پيش از اينها فکر مي کردم که خدا خانه اي دارد کنار ابرها مثل قصر پادشاه قصه ها خشتي از الماس خشتي از طلا پايه هاي برجش از عاج و بلور بر سر تختي نشسته با غرور ماه برف کوچمي از تاج او هر ستاره، پولکي از تاج او اطلس پيراهن او، آسمان نقش روي دامن او، کهکشان رعدو برق شب، طنين خنده اش سيل و طوقان، نعره توفنده اش دکمه ي پيراهن او، آفتاب برق تيغ خنجر او مهتاب هيچ کس از جاي او آگاه نيست هيچ کس را در حضورش راه نيست بيش از اينها خاطرم دلگير بود از خدا در ذهنم اين تصوير بود آن خدا بي رحم بود و خشمگين خانه اش در آسمان، دور از زمين بود، اما در ميان ما نبود مهربان و ساده و زيبا نبود در دل او دوست جايي نداشت مهرباني هيچ معنايي نداشت هر چه مي پرسيدم، از خود، از خدا از زمين، از آسمان، از ابرها زود مي گفتند: اين کار خداست پرس وجو از کار او کاري خداست هرچه مي پرسي، جوابش آتش است آب اگر خوردي، عذايش آتش است تا ببندي چشم، کورت مي کند تا شدي نزديک، دورت مي کند کج گشودي دست، سنگت مي کند کج نهادي پاي، لنگت مي کند با همين قصه، دلم مشغول بود خواب هايم خواب ديو و غول بود خواب مي ديدم که غرق آتشم در دهان اژدهاي سرکشم در دهان اژدهاي خشمگين بر سرم باران گرز آتشين محو مي شد نعرهايم، بي صدا در طنين خنده اي خشم خدا نيت من، در نماز و در دعا ترس بود و وحشت از خشم خدا هر چه مي کردم، همه از ترس بود مثل از بر کردن يک درس بود مثل تمرين حساب و هندسه مثل تنبيه مدير مدرسه تلخ، مثل خنده اي بي حوصله سخت، مثل حل صدها مسئله مثل تکليف رياضي سخت بود مثل صرف فعل ماضي سخت بود تا که يک شب دست در دست پدر راه افتادم به قصد يک سفر در ميان راه، در يک روستا خانه اي ديدم، خوب و آشنا زود پرسيدم: پدر، اينجا کجاست؟ گفت اينجا خانه ي خوب خداست گفت: اينجا مي شود يک لحظه ماند گوشه اي خلوت، نماز ساده خواند با وضويي، دست و رويي تازه کرد با دل خود، گفتگويي تازه کرد گفتمش، پس آن خداي خشمگين خانه اش اينجاست؟ اينجا، در زمين؟ گفت: آري، خانه اي او بي رياست فرش هايش از گليم و بورياست مهربان و ساده و بي کينه است مثل نوري در دل آيينه است عادت او نيست خشم و دشمني نام او نور و نشانش روشني خشم نامي از نشاني هاي اوست حالتي از مهرباني هاي اوست قهر او از آشتي، شيرين تر است مثل قهر مادر مهربان است دوستي را دوست، معني مي دهد قهر هم با دوست معني مي دهد هيچکس با دشمن خود، قهر نيست قهر او هم نشان دوستي ست تازه فهميدم خدايم، اين خداست اين خداي مهربان و آشناست دوستي، از من به من نزديکتر آن خداي پيش از اين را باد برد نام او را هم دلم از ياد برد آن خدا مثل خواب و خيال بود چون حبابي، نقش روي آب بود مي توانم بعد از اين، با اين خدا دوست باشم، دوست، پاک و بي ريا سفره ي دل را برايش باز کنم مي توان درباره ي گل حرف زد صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد چکه چکه مقل باران راز گفت با دو قطره، صد هزاران راز گفت مي توان با او صميمي حرف زد مثل باران قديمي حرف زد مي توان تصنيفي از پرواز خواند با الفباي سکوت آواز خواند مي توان مثل علف ها حرف زد با زباني بي الفبا حرف زد مي توان درباره ي هر چيز گفت مي توان شعري خيال انگيز گفت مثل اين شعر روان و آشنا: پيش از اينها فکر مي کردم خدا…
دوست من دوستدار علی علیه السلام ! سلام بر تو و آنکه دوست می داری! می دانی که همه جا سخن از علی علیه السلام است. این روزها از نام مولایمان حیدر کراربر در و دیوار نوشته و گفتار بسیار می بینی. آری.... نامی آشنا که از هر نامی با آن آشناتری؛ چندان که شاید به یاد آوردی که هنوزنمی توانستیم پدر و مادرمان را صدا بزنیم یا حتی اسم خود را درست تلفظ کنیم که این نام را شناختیم . چه می دانم؟ .... شاید نام خودت هم علی باشد؛ نامی که پدر از سر عشق به مولا بر تو گذاشته و چه بسا که مادر- در لالایی هایی که برایت داشته- با زمزمه علی بذر محبتش را در دلت کاشته باشد. یادت می آید که در همان خردسالی و نوپایی ، هرگاه بر زمین می خوردیم ، پدر یا مادر یا حتی پدربزرگ و مادربزرگمان – با هزاران شوق و عشقی که به آموختن نام او به کودکش داشتند- می گفتند یا علی؛ بگو : یا علی و بلند شو! .... و ما چنین برخاسته و بلند شدیم و با یاد و عشق علی علیه السلام بالیدیم و بر همه می بالیدیم که: مولایمان علی است. دیروز صبح که از خواب بیدار شدی، نگاهت میکردم؛ و امیدوار بودم که با من حرف بزنی، حتی برای چند کلمه، نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد، از من تشکر کنی. وقتی داشتی این طرف و آن طرف میدویدی تا حاضر شوی فکر می کردم بعد دیدمت که از جا پریدی. تمام روز با صبوری منتظر بودم. متوجه شدم قبل از نهار هی دور و برت را نگاه می کنی، بعد از انجام دادن چند کار، تلویزیون را روشن کردی. باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم و تو در حالی که تلویزیون را نگاه می کردی، شام خوردی؛ موقع خواب ...، فکر می کنم خیلی خسته بودی. احتمالاً متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به تو آماده ام. خیلی سخت است که در یک مکالمه یک طرفه داشته باشی. نامت چه />
آدم...
اينك محل />
زمين حاك... درباره وبلاگ welcome to my weblog آخرین مطالب نويسندگان پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||
|